رفاه

ساخت وبلاگ
امروز یادی از دوران کودکیم کردم. دوران کودکی یعنی زمانی که میرفتیم رفاه و من میرفتم از طبقه ها چیپس و خوراکی بر می داشتم. بعد با التماس و خواهش سعی میکردم مامانم رو راضی کنم چیزی رو که میخوام برام بخره. امروز دوباره اون حس ناب رو تجربه کردم. برای خرید مواد دسر و یه سری چیزای دیگه رفته بودیم رفاه. یه قرون پول نداشتم. جیب خالی. کارت خالی. وقتی مواد دسر رو توی سبد گذاشتم هر از گاهی چشمم به یه خوراکی خوشمزه می افتاد. از اون خوراکی هایی که میدونستم در حالت عادی نمیخرن و همیشه بهم میگن با پول خودت بخر. با خودم گفتم چیکار کنم؟ چیکار نکنم؟ یه خرده رفتم و برگشتم و آخرش همون شیوه ی قدیما رو در پیش گرفتم. رفتم چیزایی که میخواستمو برداشتم و وقتی مامان و بابامو پیدا کردم گفتم: "مامان... توروخدا... میشه اینو بخرم؟ میشه اینو بذارم تو سبد؟ توروخدا...؟" سکوت. "مامان میشه از اینا بگیریم؟" چپ چپ نگام کردن. آروم چیزایی که میخواستم رو توی سبد گذاشتم و متواری شدم. خرید لذت بخشی بود. یه دسر و یه پودینگ و یه شیر کاکائو و سه تا بسته چیپس گرفتم. اینم یکی از نقاط عطف دوران کودکیه. وقتی بزرگ میشیم دیگه درکش نمیکنیم!

وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : رفاه,رفاهی,رفاه دانشجویی,رفاه کارت,رفاهی یارانه,رفاه پارس,رفاهی قوه قضاییه,رفاه السيف ويكيبيديا,رفاه شهرداری تهران,رفاهية, نویسنده : likaa بازدید : 249 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 23:28