سارینا مرا بلند میکند تا توی سر ملینا بزند. در دلم جیغ خفیفی میکشم. قانون 293 در کتاب راهنمای اشیای بیجان، فصل دهم، اصل محافظت از انسانهای کوچک میگوید:
خودتان را به هر در و دیواری که امکان دارد بزنید، قانون جاذبه، نیوتن، علیت و هر قانونی را که در جریان است نقض کنید، اما به انسانهای کوچک آسیبی نزنید.
خودم را یکوری میکنم و از بغل روی زمین میاندازم. سارینا نگاهی به من میاندازد و جیغ میزند: بیشعور! و سراغ صندلی پلاستیکی دیگری میرود. میدانم باید پوست کلفتی داشته باشم اما بهم برمیخورد. اگر بیشعور بودم تو الان مرتکب قتل شده بودی دخترهی نفله! ملینا من را برمیدارد و به عنوان محافظی جلوی خودش میگیرد. سارینا با یک صندلی آبی برمیگردد. آن را بالا میبرد. همین که میخواهد آن را پایین توی فرق سر من و ملینا فرود بیاورد، رفیق آبی هم خودش را یکوری میکند. در نحوهی افتادنش، "عجب گیری کردیم" خاصی نهفته است.
سارینا جیغ بنفشی میکشد و یک انسان بزرگ احضار میشود.
چی شده گل من؟ سارینا به جنازهی عروسکی روی زمین اشاره میکند. در جریان دکتر بازی، عروسک، متأسفانه جان خودش را از دست داد و سر از بدنش جدا شد. انسان بزرگ که خاله غزل نام دارد جنازه را برمیدارد و مانند یک دکتر حاذق دست به کار میشود. نبضش را میگیرد. ضربان قلبش را چک میکند. درگوشی نسخهاش را به سارینا و ملینا میگوید و انسانهای کوچک با بدبینی به یکدیگر نگاه میکنند. اما دوباره جنازه را برمیدارند و دست به کار میشوند. سر را وصل میکنند و چند دقیقه بعد همهچیز فراموش میشود.
تا اینکه امیرعلی مرا بلند میکند و از ته حنجره عربده میکشد: من اسپایدرمنمممممممممم!!!!!!
قانون 11 در کتاب راهنمای اشیای بیجان، فصل اول، بخش بدیهیات، میگوید: در صورتی که به عنوان ابزار بازی، به خصوص وسیلهی نقشآفرینی مورد استفاده قرار گرفتید تمام توان خود را به کار گیرید و به خوبی نقشتان را ایفا کنید.
از آن بالا منظره عالی است. امیرعلی من را بلند کرده دوان دوان به سمت آرشا میدود تا مرا به سمتش پرتاب کند. سرعت وزش باد، نیروی جاذبه و اصطکاک هوا را در نظر میگیرم. وزنم را تنظیم میکنم تا در نشانهگیری کمکش کنم و دقیق فرود بیایم. امیرعلی مرا پرتاب میکند. صدای زوزهی آرشا به هوا میرود. با موفقیت فرود میآیم.
[ پنجشنبه پانزدهم تیر ۱۴۰۲ ] [ 5:22 ] [ رن بلک ]
[ ]
برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 52