اسباب کشی

ساخت وبلاگ
همسایه طبقه سوممون داره وسایلش رو جمع میکنه و هر روز صدای جیغ بچه ی کوچیکشون میاد. مادربزرگ میگه اینا وسیله هارو میذارن رو زمین اونم میره سرشون بعد دعواش میکنن و جیغ و گریه و... دادهای خیلی وحشتناکی سرش میکشن. خیلی وحشتناک. وقتی صدا از طبقه ی سوم میاد طبقه ی اول و در و پنجره ها عایق صدا و دو جداره ن یعنی اوضاع خیلی بیریخته... مامانم اینا که بیان اول باید نقاش دیوارارو رنگ کنه و بعد بوی رنگ که رفت وسایل رو بیارن. بالاخره خونه ی خودمون میشه... میتونم هرچقدر عشقم کشید در و دیوارارو سوراخ کنم و قاب و پازل و پوستر و ساعت دیواری بزنم! که البته جای هیچکدوم نیست چون تمام اتاقم میشه کتابخونه... دوتا از کتابخونه ها رو توی اتاقم میذاریم و دوتاش میره توی راهرو یا هال. کتاب باکلاس ها و جلد سخت هارو میذارم توی کتابخونه های هال. سقف اتاقمو هم ستاره میچسبونم! دلم برای میزم تنگ شده. روی زمین سختمه بشینم نقاشی بکشم. یک دورنمایی از خوشبختی توی ذهنمه که فکر کنم تا چند ماه دیگه محقق میشه... بعد از اومدن مامانم اینا باید منتظر اومدن بابام باشیم. کاش خیلی طول نکشه. آدم هرچقدر هم آرامش داشته باشه و همه چی براش فراهم باشه، فقط توی خونه ی خودش میتونه آروم بگیره. فقط سه هفته باهاش فاصله دارم... بعدش چیزای دیگه ای پیدا میکنم که در موردشون نق بزنم!

الان خونه ی خاله م هستم. کتاب فنون یادگیری زبان رو تموم کردم. باید بشینم پای ترجمه متون اسلامی و ترجمه پیشرفته... متون اسلامی راهنما نداره. دخلم اومده. اولین امتحان زبان پیام نورم که بررسی مقابله ای بود رو شدم چهارده و نیم. بعدیشو فقط دعا میکنم ده شده باشم. خیلی وقت گیره... یکی از استادای ادبیات هم از اواسط ترم بدجوری داره بهمون فشار میاره و انقدر بخاطر رفتارش عصبی میشم که از درسای دیگه م هیچی نمیفهمم... دلم واسه تابستون پر میکشه. تابستون از ازل تا ابد فصل مورد علاقه ی منه.

وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 172 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 4:30