مد مد

ساخت وبلاگ

نمایشگاه مد و لباس شلوغ بود. وحشتناک شلوغ. اونقدر شلوغ بود که هرچی راه میرفتم هی میگفتم ببخشید ببخشید ببخشید. مانتوها و عباهای زرزری و پولکی دست به دست میرفتن و روسری‌های مرده‌ی زشت روی چوب لباسی‌ها آویزون بودن. اگه میخواستم خودمو همرنگ جماعت نکنم، پنجاه درصد از وقتم و زندگیم صرفه‌جویی میشد. اومدم چیکار؟ لباس نداشتم؟ یا لباس دوست دارم؟

هفته‌ی پیش رفتم عروسی دوستم و اونجا دیدم اوضاع سر و وضعم در مقایسه با بقیه افتضاحه. برام معما شده. همه میگن گرونه. همه میگن فشاره. ولی همه سالی چند دست عبای دو سه میلیونی می‌خرن؟

رفتم نمایشگاه خودمو همرنگ کنم. خانوم. سنگین. شیک!

هرچی پوشیدم بهم نمیومد. وقتی اون لباس‌های "خانومانه" شیک رو تنم می‌کردم، شبیه بچه دبیرستانی‌ای میشدم که لباس مامانشو پوشیده. خیالاتی نشده بودم. کسی که همرام اومده بود وقتی دید این لباسا بهم نمیاد شوکه شد.

رفتم یه دست لباس دخترونه ساده برداشتم.

پوشیدمش. خودم شدم. خودم ساده. با یه لباس زورکی یکی دو میلیونی...

یه دست برای عیش و یه دست برای عزا خریدم.

نمیشد این لباس‌ها رو نخرم؟

میشد.

ولی خنده داره.

تا وقتی این لباس‌ها تنم نباشه، یه عامی عقب افتاده و املم.

اکثر وقتا...

هیچی. ولش کنید.


وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 72 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 15:28