دوشنبه تب و لرز
سه شنبه تب و لرز کمتر
فاصلهی بین دوشنبه و سه شنبه توی برزخ بودم. معمولا وقتی آدم تب داره هذیون میگه و خوابهای دری وری میبینه. ولی انقدر حالم بد بود که حتی خواب هم نمیتونستم ببینم. انگار بجاش توی مغزم رو میدیدم.
اولش مغزم بدنمو با دمای جدید مطابقت داد. بعد انگار بدن دردم رو تا یه اندازهی معینی ثابت نگه داشت. بعد یه کاری کرد که بعد از ساعتها تب و لرز و سردرد تونستم توی جام غلت بزنم. و آخر سر حالت تهوعم رو کمرنگ کرد. اینایی که میگم رو به شکل جالبی مرحله به مرحله حس میکردم. هر مرحله یکی دو ساعت طول کشید. چیزی که جالبتر بود این بود که تقریباً دو روز دارو نخوردم و اینا کار خود بدنم بود. چیزی نخورده بودم. یکی دوتا دمنوش. نه ناهاری نه شامی. البته شایدم اون دمنوشها قوی بودن وبلاگ طلسم شده ی من...
برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 105