ساعت خوابم رو باید بخاطر جوجویی عوض کنم. یه جوجویی جدید، یا در واقع یه بق بقی جدید اومده بین شیشه ترشیهامون لونه کرده و دوتا تخم گذاشته. اتاق من چسبیده به بالکن. من فقط شبها کار میکنم. الان رفتم بهش سر زدم دیدم بیداره و چشماش بازه. گناه داره این موقع شب بخاطر نور اتاق من بیدار باشه. نداره؟ باید ساعت کارمو عوض کنم. بذارم چند؟ شیش؟ هفت؟ نمیدونم چه سریه که انگار مغز من از ساعت نه شب به بعد بیدار میشه و قبلش پر از گره و پچپچ و چیزای دری وری و درهم برهمه. انگار فرکانس آدما به مغزم برخورد میکنه و مختلش میکنه و نمیتونه درست هدایت کنه. شب، آدما که میخوابن، سیگنالها که کم میشه دوباره شروع به کار میکنه.
تیلیک تیلیک تیلیک
صدای مغز من اینجوریه.
چرخ دندههای ریز و ظریف
آهسته میچرخن
برا شنیدن صداشون باید با دقت گوش کنین.
برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 127