ظرف های گچ گرفته

ساخت وبلاگ

مثل تمام ماه رمضون های دیگه مامان و بابام نیستن. هیچکس نیست. تنهایی خوبیه ولی بعد از یه مدت حوصله م از کار خونه سر میره. ظرف ها توی سینک میمونن. زباله ها تلنبار میشن. پذیرایی میشه پر رخت و لباس و چیزایی که سرجاشون گذاشته نشدن. تنهایی خوبه ولی زندگی بدون آدمای دیگه رنگ و بو نداره.

امشب با عمه ی عزیزم افطاری میریم کافه هدایت. اگه برنامه کنسل نشه. توی این دو روز هم باید جنگلی که درست کردم رو قابل سکونت کنم. مامان و بابام دوشنبه دارن میان. فردا هم میرم کانون نخبگان فرم مسئولیت پیشنهادیم رو پر کنم... چیکاره شدن بهم میاد؟ معلم؟ معلم پرورشی؟ مربی مهدکودک؟ معلم زبان؟ هرچقدر خودم رو توی آینه نگاه میکنم نمیفهمم. قیافه م شبیه کسیه که تا آخر عمرش میگرده و گمشده ش رو پیدا نمیکنه. شاید اون کلاغی که به خونه ش نرسید منم.

وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 204 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 4:25