آی

ساخت وبلاگ
بازوم خورد به صندلی. گفتم آی. یه لحظه موقعیت به نظرم عجیب اومد. با خودم فکر کردم... چرا عجیبه... که گفتم آی؟ چرا انگار بعد از مدت ها اولین باره میگم آی... بعد یادم اومد چون کسی خونه نیست که صدامو بشنوه -_-

گاهی باورم نمیشه چقدر احمقم!

دارم طرح رمانم رو مینویسم. انگیزه م در حالت صددرصد قرار داره و تا زمانی که اون لکه ی ننگ ادبیات فانتزی روی زمین راه بره و نفس بکشه انگیزه م در صددرصد باقی میمونه. ایده م یه مقدار پیچیده س و نوشتن ستینگش سخته... فعلاً دارم کانسپت هامو مینویسم. چون خیلی درهم و پراکنده به ذهنم میرسن برای هرکدوم یه علامت گذاشتم که قاتی پاتی نشن. ایده های دنیاسازیم رو با دایره، کاراکتر رو با مثلث و آرک و اکت رو با مربع علامت میذارم. شاید یه موقع از ضربدر هم واسه یه کانسپی استفاده کردم :دی نوشتن کتاب اول... دلم میخواد بگم به اندازه ی زایمان سخته ولی خب میدونم نیست و فقط دارم اغراق می کنم. کمتر از زایمان سخته... ولی بازم خیلی سخته. نمیدونم چند وقت لازمه روی دنیاسازی و طرحم کار کنم تا با عقل جور در بیاد ولی نباید اونقدرا هم طول بکشه... هم دوست دارم در موردش بگم هم نمیخوام چیزی ازش لو بدم. تم داستان... وحشت نیستا ولی... همممم... یه نمه دارکه؟ پر از ناامیدی و بدبختیه. یا قراره باشه. فانتزیه و شخصیت اولش یه دختره که طبیعتاً شونزده هفده ساله س. فقط میتونم اسم شخصیت اولم رو بهتون بگم. آزاده... باید درست بسازمش که زیر بار داستان وا نره. بتونه بجنگه. به نوبه ی خودش.

وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 201 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 10:50