نقاشی نقاشی!

ساخت وبلاگ
از فردا (یا پس فردا؟) اینکتوبر شروع میشه! تابستون دو ماه کلاس طراحی رفتم و بالاخره اونقدری بلد شدم که چیزی که توی ذهنم میاد رو بکشم. قبلنا یه چی میومد توی ذهنم، شروع میکردم به کشیدنش، بعد کلاً یه چیز دیگه میشد، بعد برای اینکه خوشگل دربیاد هی بهش اضافه میکردم! اون دوران گذشت. تموم شد! حالا یه آرتیست روبه روی شماست خخخخخ

بعد از شیش ماه امروز صبح نسخه ی نهایی پروپوزالم رو فرستادم. از پژوهش ادبی (بخونید نشخوار ادبی) متنفرم. موضوعم آثار ضعیف ایرانیه و یه جوریه که تا میتونم ایده های خودم رو بگم و به جایی استناد نکنم. پژوهش توی علوم انسانی یه دور باطل باحالی داره. همه ی موضوع ها کلیشه و تکراری هستن. میخوای موضوع جدید کار کنی. موضوع جدید تا حالا کار نشده بنابراین منبع نداره. چون منبع نداره نمیتونی روش کار کنی. پس باید برگردی بری سراغ اونا که منبع دارن. اونا هم هزار بار روشون کار شده. هیچ راهی نداره که از این دور باطل خارج بشی مگه اینکه توی دایره ی پژوهش آکادمیک نباشی و دلی کار کنی. یکی از شخصیت های این مدلی که اول نویسنده ست بعد پژوهشگر علی اصغر سیدآبادیه. واقعاً آدم نازنینه یجورایی از نزدیک هم میشناسمش. کتاب عبور از مخاطب شناسی سنتیشو به همه ی علاقه مندان به ادبیات پیشنهاد میکنم! بحث نیاز و تقضای مخاطب توش خیلی جالب بحث شده. نقطه ی مقابلش آقای مهدی حجوانیه که اول پژوهشگر آکادمیک بوده بعد نویسنده. کتاب زیبایی شناسیشو بذارید کنار مخاطب شناسی سید آبادی میبینید چقدر کمتر انعطاف داره و از مخاطب دوره.

درگیر ویرایش باژ هستم. ترجمه های افتضاحی که به عمرم ندیده بودم. آخرین کاری که دستمه رو میخوام خیلی محترمانه پس بدم بگم فحش مجسم بود. مترجمش بهتره توی حرفه ای که برای خودش انتخاب کرده تجدید نظر کنه. باژ هم باید تجدید نظر کنه وگرنه حیثیتش به باد میره.

ایده ی رمانم همچنان داره کامل میشه. نوشتنشو شروع کردم ولی انقدر دنیاسازیش پیچیدگی داره که تا قشنگ واسه خودم روشن نشه همه چی گیج و سردرگمه. اسم دومین شخصیت اصلیمو هم انتخاب کردم. عماد. طفل معصوم... هیچوقت انقدر جیگرم واسه یه شخصیت نسوخته بود. امیدوارم تا آخر کار زنده بمونه. خوشحالم که مجبور نیستم شاهکار بنویسم چون هرچی فانتزی ایرانی توی بازاره به لعنت خدا نمی ارزه و میتونم با وجدان آسوده خرابکاری کنم. میدونم بنده خداها خیلی واسه نوشتن کتاباشون زحمت میکشن... ولی خب. خیلی بدن. خیلی.

نوشتن خیلی کیف داره!

بعد از ارشدم برنامه ی دکترا ندارم. دکترای رشته م هرگز قرار نیست بیاد. میرم یه کاردانی میگیرم ^^

وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 200 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 10:50