ویراستاری کاریه که اعصاب مصرف میکنه. یه کپسول اکسیژن در نظر بگیرین. بعد فکر کنین توش اعصاب مایعه. یعنی اعصابتون به طور مجزا و در حالت مایع توی اون کپسول قرار داره. هرچی ویرایش میکنید این اعصابه مصرف میشه و وقتی دیگه به آخراش میرسه تمام علائم حیاتی تون بهم میریزه. بعد تازه اشتعال زا هم هست! اگه کسی یا چیزی با فرد متصل به کپسول یا کپسولش برخورد کنه بلافاصله منفجر میشه. روند پر شدنش زمان زیادی میبره. اما... می ارزه. از جنس کمک کردنه. به مترجم کمک میکنه. به مخاطب کمک میکنه. حتی به نویسنده کمک میکنه که داستانش درست و به سلامت به مقصد برسه. وقتی کار به پایان میرسه و مترجم از ویراستارش تشکر میکنه همه ی اون سختی ها از یاد آدم میره.
امروز 15 اسفنده و قراره اولین کار ویراستاریم بعد از نهایی شدن بره چاپخونه. کاری که توش برجسته نیستم ولی اثر انگشتم رو صفحه هاشه. امروز بعد از سالها احساس مفید بودن میکنم. سالها از دوران دبیرستانم میگذره. تعریف سالها برای شما چیه؟ برای کسی که 24 سالشه یک سوم از عمرش سالها محسوب میشه... آروم و خوشحالم. تازه غیر از اینا جمعه تولد دوستمه. و تولد دوم خودمه!
راستی با اولین حقوق ویراستاریم یه دسیسه چینی اساسی کردم. مامانمو تشویق کردم واسه بابام کادو بخریم بابامم تشویق کردم واسه مامانم کادو بگیریم. هیچکدومشونم خبر ندارن اون یکی واسش کادو گرفته خخخخخخ آخ که چه کیفی داره!
وبلاگ طلسم شده ی من...برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 176