هر دم از این باغ... :|

ساخت وبلاگ
قدم من برای گروه گمانه زن نحسه. هر وقت میام جلسه کنسل میشه! تقاص کدوم گناهمو دارم پس میدم!؟؟ البته بعد گفتن بجاش دورهمی دارن. اگه کلاً کنسل شده بود این دفعه دیگه خودمو از پنجره پرت میکردم پایین!!

اومدم آخرین نفس راحتمو بکشم و برم. هر دفعه خواستم برم شهر کتاب با هزار خواهش و التماس نبردنم (و نذاشتن برم). هی بهم گفتن یه بار تنهایی پاشو برو یه چمدون هم ببر خودتو با کتاب خریدن خفه کن. اصن از ترمینال مستقیم برو شهر کتاب. البته اینجوری نگفتن اما معنیش همین بود. منم گفتم باشه! حالا هم شهرکتاب میرم، هم مرکز تبادل کتاب، هم باغ کتاب! تازه دکتر سلام هم میرم :/ کلی هم مترو سواری میکنم :/

چهارشنبه صبح قراره به یه کلاس ادبی (در واقع دوتا، یه کودک و یه نوجوان) سر بزنم و ببینم واسه طرح بورسیه نویسندگی حوزه چیکار کنم. کارشناسمون توی حوزه کلی ایده ی هیجان انگیز داره و از ایده های دیگران هم حسابی استقبال میکنه. هنرجوهام خیلی کار دارن هنوز. تا زمستون مشغول کار اونام. از بهار و تابستون میتونیم بریم سراغ استعدادیابی و آموزش نوجوانان و کودکان. یه سرکی هم به فروشگاه کانون میکشم...

برای تموم شدن تابستون آمادگی ندارم :((((

وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 200 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 21:18