جو گیر

ساخت وبلاگ

اینجا اومدن خوبه، اما اینجا موندن خوب نیست. تهران شهریه که هیچکس بخاطر خودش دوستش نداره... شاید بخاطر همین مهربون نیست. همه در حال دویدن و عجله کردن هستن و گرفتارن. همه یه ذره بی اعصابن. توی مترو، چه اول صبح باشه چه وسط روز چه آخر شب، بیشتر آدما خسته ن. ایستاده، خسته ن. نشسته، خسته ن. نگاه آدما جون نداره. جا پیدا کردن واسه نشستن خیلی عجیبه. عین صندلی بازیه. مردم بی تعارف شیرجه (!) میرن سمت صندلی ها و حساب سن و سال، پیری و جوونی یا بچه بغل بودن رو نمیکنن. همه اینجوری نیستن. اما اینجوریا انقدر زیادن که هرجارو نگاه کنی میبینی شون. مردم عجیبن. توی همه ی کشورا شهری که پایتخته همین شکلیه. نامهربونه. بعضی از پایتخت ها حتی یه ذره بدترن... ظاهر قشنگی دارن و در باطن بی رحمن. تهران شهر امکانات و فرصت هاست. فرصت یعنی چی؟ فرصت یعنی چیز خوبی که محدوده و فقط برای یه تعداد خاصی یا با یه شرایط خاصیه. فرصت یعنی رقابت آدما با همدیگه. معلومه که وقتی آدما باهم رقابت کنن درجه مهربونیشون کم میشه... منم تهران رو فقط بخاطر فرصت هاش دوست دارم. و مترو. و کتابفروشی هاش. و... دورهمی آکادمی جالب بود. خوب بود. مثل نمایشگاه بد نبود. اما اونقدری عالی نبود که دلم بخواد دائم بیام. تهران همه رو تهرانی میکنه. بستگان، هم پدری هم مادری، شبیه جایی هستن که ازش اومدن اما تهرانی هستن. مثل مردم اینجا. مردم تهران به هم لبخند نمیزنن... حق دارن به هرکس خارج از دایره خودشون بگن شهرستانی. دنیای ما "شهرستانی" ها ساده تر و کم دردسرتره. زندگی توی پایتخت پیچیده س. برای اینجا زندگی کردن آدم باید بجنگه.

[ سه شنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۶ ] [ 6:44 ] [ رن بلک ]

[ ]

وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 187 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 21:18