دختررررر

روز دختر مبارک! روزم مبارک! روزتون مبارک!

توی وبلاگ ها و پست های اینستایی وقتی میخوان درباره ی دخترا حرف بزن در نود و نه درصد موارد مشاهده شده به لاک خریدن و لاک زدن و اینجور چیزها اشاره میکنن. اما دختر بودن به این چیزا نیست. در مورد من دختر بودن یعنی قاپ مامان و بابا رو دزدیدن و زیراب داداش کوچیکه رو زدن :)) این حرفایی که در مورد لطافت و فلان و بهمان دخترا میزنن رو باور نکنید. دخترا موجودات ترسناکی هستن. لطیف و اینها هستن ولی دقیقاً به همین دلیل خطرناکن. بهشون کادو بدین تا مورد غضب شون واقع نشین. دخترها کادو دوست دارن.

فردا کارگاه گویندگی کتابخونه س و پس فردا با دو هفته تاخیر میرم استودیو واسه ضبط مردی در تاریکی. امروز مهر کتابخونه م رو شارژ کردم و افتادم به جون کتابام که مهرشون کنم. لیست توی اکسل فعلاً سیصد و بیست جلد کتاب شده. حدود هفتصد جلد رو تخمین میزنم. به عنوان آخرین محموله امشب، چرخ دستیم رو با کتابای مرجعم پر کردیم و آوردیم بالا. انتقال وسایلم از اتاق خونه ی مادربزرگم به اتاق خونه خودمون همچنان ادامه دارد.

راستی یازدم دارم میرم عروسی!! بالاخرهههههههه انقدر عروسی نرفتم که لباسام دیگه به سنم نمیخورن :)) اگه فردای عروسی گیر نیفتم میرم شهرکتاب شریعتی سیرک شب اریک مورگن استرن رو میگیرم!

امشب آسمون قرمز نیست. آبیه. حالش بهتر شده.

وبلاگ طلسم شده ی من...